Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-03@03:52:49 GMT

دل‌مان قهوه‌ساز واقعی می‌خواهد

تاریخ انتشار: ۵ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۱۲۱۵۵۳

دل‌مان قهوه‌ساز واقعی می‌خواهد

«همه ما اینجا خوشحالیم. همه‌مان دوست داریم، مشتری‌هایمان زیاد شود وقتی اینجا شلوغ است ماهم سرحال‌تریم و حال بهتری داریم. اینجا که خالی است ماهم حس و حال‌مان خوب نیست.»

به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: اینها حرف‌های مهدی، یکی از کافه‌دارهای کافه دانتیسم است. هشت ماهی از افتتاح کافه‌ای که توسط  افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم اداره می‌شود، می‌گذرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کافه‌ای که می‌گویند هرچه از روزهای افتتاحش گذشته، خلوت‌تر شده. یکی از مشتری‌ها می‌گوید: «نباید بگذاریم چراغ اینجا خاموش شود؛ باید کمک کنیم این کافه سرپا بماند.» دیگری اما معتقد است: «کافه باید درباره کارآفرینی‌اش تجدید نظر کند باید چیز خاصی داشته باشد که آدم‌ها را جذب کند. تنوع خوراکی، جای خوب... یک جایی که سر راه همه مردم باشد.»

کافه دانتیسم اما توی یکی از پاساژهای فرعی شهر قرار دارد، تابلوی کوچکی راهنمایی‌ات می‌کند به طبقه دوم. کافه کوچک در یک عصر سرد زمستانی، گرم و نرم به نظر می‌رسد. بوی قهوه همه جا را پر کرده. بچه‌ها مشغول کارند. واقعاً چقدر کافه در این چند ماه توانسته جایش را در دل مشتری‌ها باز کند؟ چقدر توانسته نظرمردم را نسبت به افراد دارای معلولیت تغییر دهد؟ راستی مگر یکی از هدف‌های افتتاح این کافه به جز کارآفرینی برای افراد معلول رفع کلیشه‌ها از این افراد نبود؟ این کافه چقدر در این کار موفق بوده؟ چقدر این کافه با شکل و سیاق فعلی‌اش می‌تواند سر پا بماند؟

مهدی کلاه و روپوش فرم سرمه‌ای دارد. خوش برخورد است. او هر روز در کافه را باز می‌کند و به اولین مشتری‌ها با لبخند خوشامد می‌گوید. ۳۱ ساله است و مبتلا به سندرم داون: «قبل از اینجا هم کار کرده بودم. از نجاری تا کفش فروشی و سوپر مارکت اما کافه را بیشتر از جاهای دیگر دوست دارم.» روی منوی ساده کافه نوشته شده اولین کافه افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم در خاورمیانه: «این اولین کافه در تهران برای ماست. همه ما توی صفحه اینستاگرام خودمان و کافه تا می‌توانیم تبلیغ می‌کنیم. توریست‌ها هم می‌آیند اما اوایل مشتری‌هایمان بیشتر بود.» یک طرف کافه را با بادکنک و کلی تزئینات آبی رنگ درست کرده‌اند. سمت دیگر هم تصاویر بچه‌ها روی دیوار است؛ تصاویری موقع پیانو زدن و دیگر فعالیت‌های هنری.

بچه‌ها در کافه، قهوه‌ساز ندارند. همان دستگاهی که تقریباً در همه کافه‌های مشهور شهر دیده‌ایم. مهدی آرزوی داشتن یکی از همین دستگاه‌ها را دارد و با لحن بامزه‌اش می‌گوید: «خیلی اوقات موقع قهوه درست کردن ادای این دستگاه‌ها را درمی‌آورم. قهوه که می‌ریزم می‌گویم شششش... آخر این دستگاه‌ها از این صداها می‌دهد. کافه ما هم کوچولوست هم توی پاساژ است. خیلی‌ها نمی‌بینندش. زود هم که مجبوریم تعطیلش کنیم، مدیر پاساژ اجازه نمی‌دهد. خیلی از بچه‌های خودمان دوست دارند اینجا کار کنند اما دیگر جا نداریم.» این روزها در کافه دانتیسم ۳۸ نفر از افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم شیفتی کار می‌کنند. بچه‌ها آرزو دارند تعداد بیشتری از دوستان‌شان اینجا کار کنند.

مهدی برایم می‌گوید خیلی‌ها درباره معلولیت‌شان از آنها سؤال می‌کنند: «خیلی از مشتری‌ها می‌پرسند اوتیسم و سندرم داون چی هست اصلاً؟ یعنی اصلاً چیزی درباره‌اش نمی‌دانند. الان استقبال خیلی کم شده. دو سه هفته اول خیلی شلوغ بود. هر چقدر اینجا شلوغ است ماهم سرحالتریم. اینجا که خالی است، اصلاً حال خوبی نداریم.»

آریا ۲۲ ساله اوتیسم دارد. تازه برای شروع شیفت بعد از ظهر به کافه رسیده و برای مدیر کافه دلیل دیر رسیدنش را توضیح می‌دهد و زودی مشغول کار می‌شود: «دیر می‌رسم خودم ناراحت می‌شوم. روزهای زوج کار می‌کنم. اینجا خیلی تأثیر خوبی رویم گذاشته. خیلی منتظر بودم یک کار خوب پیدا کنم. الان همه چی بلدم، درست کنم. همه بچه‌ها باهم دوست شده‌ایم؛ آقا شهریار، آقا مهدی، سهیل و طاها و... خانواده‌ام هم می‌گویند اینجا کار کنی خیلی خوب است. همه کافه را دوست دارند.»

شهریار ۲۳ ساله به گفته خودش اوتیسم معمولی دارد نه طیف شدید و نه ضعیف: «از وقتی به این کافه آمدم به پیانو هم علاقه‌مند شدم. نه تنها کار می‌کنم که کار هم یاد گرفته‌ام؛ اینکه چطور دمنوش درست کنم، چطوری چیپس و پنیر بزنم و کاپوچینو و نسکافه درست کنم.» شهریار از شنبه تا چهارشنبه کار می‌کند و در یادگیری پیانو استعداد ویژه‌ای دارد: «پیشرفت کرده‌ایم. تولدهای زیادی برای مشتری‌ها برگزار می‌کنیم. قبلاً چیپس و پنیر نداشتیم الان داریم. هرچقدر اینجا را بهتر کنیم مشتری‌هایمان هم بیشتر می‌شود و غریبه‌ها بیشتر می‌آیند. گاهی فامیل‌هایمان می‌آیند ولی اگر مدام بهتر شویم، غریبه‌ها بیشتر می‌آیند.»

شهریار برایم می‌گوید تعداد مشتری متوسط بهتر است و گاهی فکر می‌کند اگر کافه خیلی شلوغ شود، شاید نتواند کارها را درست انجام دهد: «قبلش به کافه‌داری علاقه نداشتم الان خیلی این کار را دوست دارم. همه کارها را که یاد گرفتم شاید بتوانم برای خودم کافه بزنم. آن موقع هرکس خواست می‌تواند بیاید توی کافه‌ام کار کند. معلول و غیر معلول هم ندارد.»

برخی از مشتری‌ها وقتی از او درباره اوتیسم و سندرم داون می‌پرسند برایشان توضیح می‌دهد: «مثلاً برایشان می‌گویم دویدن شدید و آفتاب برای ما خوب نیست دوست دارم درباره ما بیشتر بدانند تا اگر بتوانند کمکی کنند. خیلی‌ها اصلاً درباره این مشکلات چیزی نمی‌دانند. اینجا خیلی به ما خوب کار یاد دادند. همه آمده‌اند کار یاد بگیرند.»

یکی از مشتری‌ها که دختر جوانی است می‌گوید: «کاش مردم با رفت و آمد به اینجا یاد بگیرند تفاوت‌ها را بیشتر بپذیرند؛ اینکه این افراد هم مثل همه ما حق کار کردن و زندگی کردن دارند و کاش نگاه ترحم آمیز به بچه‌ها نداشته باشند.»

خانمی که روبه رویش نشسته هم اضافه می‌کند: «تازه از شیراز رسیدم، گفتم قرارم را اینجا بگذارم و بچه‌ها را از نزدیک ببینم.»

مژگان شریفی، فعال حقوق افراد معلول می‌گوید: «دو نگاه به راه اندازی این کافه وجود دارد؛ یک جنبه تبلیغی که در این کافه افراد مبتلا به سندرم داون و اوتیسم کار می‌کنند و دیگر اینکه دانتیسم یک کافه واقعی باشد که از نظر کیفیت و خدمات و قیمت فرقی با بقیه کافه‌ها نداشته باشد و بتواند با باقی کافه‌ها یک رقابت واقعی بکند. چون بعضی وقت‌ها چنین حرکت‌هایی خودش می‌تواند ترحم ایجاد کند. مثلاً بگویند اگر قهوه‌شان خوب نیست یا دیر خدمات می‌دهند اشکالی ندارد معلولیت دارند و آن وقت نه تنها نگاه‌های جامعه اصلاح نمی‌شود بلکه نگاه ترحم آمیز به افراد دارای معلولیت بازتولید می‌شود.»

به گفته او، اگر ما دنبال رویکرد برابر به افراد دارای معلولیت هستیم باید در رقابت برابر شرکت کنیم. کیفیت خدماتمان مثلاً در یک کافه و رستوران باید مثل همه کافه‌های شهر باشد تا بازار رقابت برابری هم ایجاد کنیم.

حرف‌های شریفی را سالار محمدی مدیر کافه دانتیسم هم به نوعی دیگر تأیید می‌کند: «در درجه اول ما باید یک کافه متوسط رو به بالا شویم که دستگاه‌های به روز دارد و کیفیت محصولاتش بالاست. شاید بار اول مشتری‌ها به خاطر بچه‌ها به کافه بیایند، اما بار دوم اگر خدمات خوب نگیرند نمی‌آیند. اگر یک کافه مناسب داشته باشیم قطعاً مشتری‌های ثابت و بیشتری خواهیم داشت. دستگاه اسپرسو واقعا توی چشم است برای یک کافه‌رو ،دیدن این دستگاه مهم است. این به بحث بودجه برمی‌گردد و اینجا هم یک پاساژ است و ما تا هشت و نه شب حق کار داریم. روزهای تعطیل بسته‌ایم و اینها برای ما ضرر است.»

او تأکید می‌کند باید به جایی برسند که کسی نگاه ترحم آمیز به بچه‌ها نداشته باشد بلکه مشتری‌ها برای خوردن یک غذا یا قهوه خوب کافه دانتیسم را انتخاب کنند: «بچه‌ها فوق‌العاده باهوشند. من فقط نظارت دارم وگرنه بچه‌ها همه چیز بلدند و از صفر تا صد کارهای کافه از بازکردن، تمیزکاری تا حساب و کتاب را خودشان انجام می‌دهند.»

بچه‌ها حالا تند و تند مشغول کار شده‌اند. قرار است تولدی در کافه برگزار شود. چند بار باهم می‌گویند از اینکه اینجا کار می‌کنند، خوشحالند و امیدوارند بزودی کافه‌شان باکیفیت خدماتی که می‌دهد دوباره شلوغ و پررونق شود، درست مثل روزهای اولش.

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: سندرم داون کافه دانتیسم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۱۲۱۵۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایتی از تاثیرات حضور گشت ارشاد در خیابان‌ها

آفتاب‌‌نیوز :

فرقی ندارد مغازه، لباس زنانه، مجلسی یا لباس عروس داشته باشد یا روسری و لوازم آرایش، اغلب خالی از خریدارند. فروشنده‌ها اغلب کسل و غمگین به در خیره‌اند؛ به محض ورود از جا می‌پرند، اما بعد از شنیدن این جمله که «خبرنگار هستم» برق از چشمان‌شان می‌رود اگر چه در بیشتر موارد، سر صحبت باز می‌شود منتها برخی با شک و ترس حرف می‌زنند و برخی هم نه! خیلی راحت‌تر وارد گفتگو می‌شوند.

پشت ویترین یکی از همین مغازه‌ها، سفیدی و چین و واچین دامن‌ها و تور عروس، چشم آدم را می‌دزدد. انتها و پشت لباس‌های سفید و براق، دو زن با لباس‌های روشن و شاد کنار میز چوبی نشسته‌اند. عینک به چشم دارند و کوک می‌زنند. با نخستین پرسش، سر حرف باز می‌شود و به درازا می‌کشد. مشتری آن‌ها خاص است و اغلب عروس و داماد‌ها سراغ‌شان می‌روند البته در حال حاضر به کار بردن فعل گذشته برای‌شان درست‌تر است، چراکه این اواخر، تعداد مشتری‌های‌شان به‌طور چشمگیری کاهش یافته است.

یکی از زن‌ها که کمی جوان‌تر است، می‌گوید که مردم می‌ترسند از اینجا عبور کنند و مسیرشان را عوض می‌کنند: «مخصوصا وقتی ماشین گشت نزدیک ما می‌ایستد همه می‌ترسند، وقتی هم که عبور می‌کنند و وارد مغازه ما می‌شوند، تمام مدت خودمان استرس داریم. وقتی به مشتری‌ها می‌گوییم که روسری سر کنند به آن‌ها بر می‌خورد، ناراحت می‌شوند یا همسرشان ناراحت می‌شود و از مغازه بیرون می‌روند، بنابراین خریدی انجام نمی‌شود. ضمن اینکه خودمان هم مدام استرس پلمب شدن مغازه را داریم. گاهی هم در جواب‌شان می‌گویم؛ به ما ربطی ندارد، اما اماکن اگر از اینجا رد شود برای ما دردسر می‌شود.

زن دیگر که کمی مسن‌تر است از جا بلند می‌شود و پارچه‌ای که در میان دستانش دارد را می‌تکاند تا کیفیت کوک‌ها را ببیند. چشمش به خیابان که می‌افتد با دست اشاره می‌کند: «همین الان بازار را نگاه کنید، ببینید که چقدر خلوت است.

گاهی برخی مشتری‌ها از راه دور می‌آیند و وقتی شرایط را می‌بینند، برمی‌گردند و می‌روند. چند روز پیش مزون‌دار من از شهرستان آمده بود، ولی وقتی از دور این شرایط را دید گفت؛ نمی‌توانم از اینجا رد شوم و به داخل مغازه بیایم، برگشت و رفت. تمام این‌ها به ضرر ماست و خیلی هم کار بدی است مثلا روسری آدم، کمی عقب برود به آدم بگویند سه میلیون تومان کارت بکش؟! البته برای ما پیش نیامده و تا به حال هم خودمان پلمب نشده‌ایم، اما قبلا پاساژ‌ها و مغازه‌های دیگری همین اطراف دچار چنین مشکلی شده‌اند و چند روزی هم پلمب بوده‌اند.»

ساعت از ۱۲ ظهر گذشته و پیاده‌رو هنوز خلوت از زنان است؛ داخل مغازه‌ها هم هنوز خریداری نیست و بیشتر، مردان را می‌بینید که در حال قدم زدن هستند. ماشین‌های سبز و آبی پلیس هم مدام در خط ویژه خیابان ولیعصر در حال حرکتند و حضورشان ملموس است، اما فعلا از ون خبری نیست. مزون دیگری هم که در این محدوده وجود دارد، خلوت است.

فروشنده، نگاهش را که از روی صفحه گوشی تلفن همراه برمی‌دارد و تازه متوجه من و سوالم می‌شود و بی‌حوصله پاسخ می‌دهد: «به‌طور کلی، چون عروسی‌ها کم شده است، بازار ما کساد است و البته شاید در این دو، سه هفته هم ۱۰ درصدی از فروش‌مان کم شده باشد. به‌طور کلی هم بیشتر مشتری‌ها بی‌حجاب هستند، وقتی هم به آن‌ها هم چیزی می‌گوییم، بعضی از آن‌ها هم سر می‌کنند، ولی بعضی از مغازه بیرون می‌روند و خرید نمی‌کنند.»

کمی جلوتر آقا اسماعیل به قدری کلافه است که در مقابل سوال‌ها حتی سرش را بالا نمی‌آورد. سرگرم حساب و کتاب است و می‌گوید که قبلا یک‌بار به دلیل گزارش کشف حجاب، مغازه‌اش پلمب شده و البته حالا هم که چند ماه از رفع پلمب گذشته، چندان اعتقادی به تذکر ندارد: «ممکن است بعضی با حجاب وارد مغازه شوند بعضی هم نه. ما نمی‌توانیم به آن‌ها زور بگوییم. وضع اقتصاد که خراب است و این اتفاقات هم مزید بر علت شده و فروش ما را حدودا ۲۰ تا ۳۰ درصد کم کرده است.»

مشکلی جز گرانی نداریم

تا چشم کار می‌کند جنس در مغازه‌ها و کنار خیابان روی رگال‌ها و میز‌ها خوابیده و فروشنده‌ها یا زیر آفتاب با هم صحبت می‌کنند یا در حال چانه زدن با مشتری‌های بسیار محدود هستند تا شاید همان‌ها که پای‌شان به بازار و مغازه باز شده از آن‌ها خرید کنند. آن‌ها که کنار خیابان بساط کرده‌اند کمی شرایط بهتری نسبت به مغازه‌ها دارند، چراکه بیشتر در معرض دید هستند، کرایه نمی‌دهند و جنس‌های‌شان ارزان‌تر است، بنابراین فرصت بیشتری برای سود محدود در این بازار دارند و مغازه‌ای هم در کار نیست که پلمب شود.

آقا مظفر حدودا ۶۰ سال دارد و فروشنده یکی از همین مغازه‌هاست. وقتی وارد می‌شوم و خود را به صاحب مغازه، معرفی می‌کنم او را صدا می‌زند و با قهقهه می‌گوید: «بیا داخل با تو کار دارند.» بعد رو به من می‌کند: «با او حرف بزن، خیلی دل پری دارد از این اوضاع.» مرد لاغر اندام با مو‌های سفید، صورت چروکیده و استخوانی، خیلی سریع خود را به انتهای مغازه می‌رساند و بعد سر درد دل باز می‌شود: «مشتری‌های ما ۶۰ درصد کم شده‌اند. اصلا کسی جرات نمی‌کند به این سمت بیاید. مشتری می‌خواهد از اینجا رد شود، با موتور و ون او را دنبال می‌کنند، می‌گیرند و به داخل ون می‌برند.

مشتری‌های محدود ما هم الان فقط خانم‌های محجبه و مسن هستند و دیگر فروش قبلی را نداریم. ما هم نمی‌توانیم به کسی توهین کنیم و بگوییم این بی‌حجاب است و آن باحجاب است. یک نفر شال سرش نیست، من نمی‌توانم به او حرفی بزنم بنابراین هیچ کاری با او ندارم. بعد هم ما تا به حال کسی را با وضع آنچنانی که برخی می‌گویند، ندیده‌ایم و این‌ها هم که هر روز می‌بینیم، همه مثل خواهر و مادر و دختر خودمان هستند. معتقدم این طرح هم پایدار نیست و چند ماه دیگر جمع می‌شود.» او که در روز‌های گذشته بار‌ها شاهد صحنه‌های تعقیب و گریز بوده، معتقد است که برخورد‌های اینچنینی اصلا درست نیست و این مسائل باید در خانواده حل شود. «وقتی بگیرند، درگیر شوند و جریمه کنند جز اینکه ملت به نظام و مملکت بدبین شوند، نتیجه دیگری ندارد.» از او می‌پرسم: «برخی معتقدند بی‌حجابی باعث فساد شده است، نظر شما در این باره چیست؟» پاسخ می‌دهد: «هر چیزی را که بخواهیم محدود کنیم، بدتر می‌شود و جوان‌ها فکر می‌کنند حالا چه خبر است! جامعه باید از اول درست باشد.

در حال حاضر ما در جامعه هیچ مشکلی جز گرانی نداریم. مشکل ما گرانی است که جوان‌های‌مان به دلیل آن نمی‌توانند ازدواج کنند. چرا الان دختر من باید ۴۰ سال رد کرده باشد و نتواند ازدواج کند؟ این مشکل پس چیست؟ ما مملکت خودمان را ول کنیم به مملکت دیگر بچسبیم مشکل حل می‌شود؟ نه به قرآن. باید به جوان‌ها کار دهیم و موقعیت ازدواج را فراهم کنیم. زمانی که ۸ سال جنگ بود، من رفتم و جنگیدم. در عملیات خیبر در جزیره مجنون بودم و در عملیات مرصاد در اسلام‌آباد غرب و همین عراقی‌ها که به بیمارستان حمله کردند و همه چیز را از بین بردند حالا شده‌اند برادران تنی ما. من ۱۷ سالم بود که به جبهه رفتم و الان هم که باید با این گرانی زندگی کنم. برنج چرا باید برسد به ۱۵۰ تومان؟ مگر برنج گلستان از کجا می‌آید که این‌طور گران می‌شود؟ چرا یک بسته پنیر کوچک یک شبه ۵ هزار تومان گران می‌شود؟ حالا ما در این شرایط دنبال این باشیم که چرا شال این‌جور و چرا روسری اون‌جور. این کار‌ها را باید کنار بگذارند به فکر بیکاری و گرانی باشند. چرا با باتوم و ون و موتور دیگران را دنبال کنیم، مگر اسیر گرفته‌ایم.» می‌گویم: «به هر حال گفته‌اند این مطالبه مردم است.» می‌گوید: «کدام مردم مطالبه کرده‌اند که این کار‌ها را انجام می‌دهند، آخر خودم و زن و بچه‌ام هم از خانه بیرون می‌آییم دیگر.»

نماز می‌خوانیم که درست زندگی کنیم و چشم بد نداشته باشیم

ابراهیم و احمد دو برادر هستند؛ یکی ۶۴ سال دارد و آن دیگری به تازگی ۶۶ ساله است. بیشتر از ۴۰ سال است که در بازار کار می‌کنند و به اصطلاح کاسب هستند. کاسب‌های قدیمی که در راسته خیابان ولیعصر بعد از تقاطع جمهوری، لباس‌فروشی دارند و سر ظهر البته در حالی که هیچ مشتری در مغازه نیست چند دقیقه‌ای درباره آنچه این روز‌ها در خیابان‌ها می‌گذرد، حرف می‌زنند. البته که هر دو می‌گویند؛ حضور گشت‌ها در نزدیکی محل کارشان، چندان تاثیری در بازارشان نداشته است، چون بازارشان مشتری خاص خود را دارد، اما به‌طور کل برخورد‌ها را دوست ندارند. 

آقا ابراهیم خیلی عصبانی می‌شود و همان‌طور که نشسته با صورتی برافروخته از تاثیر نماز و چشم پاک می‌گوید و اینکه چرا همه مسوولیت‌ها بر عهده زنان است. «کسی که مسلمان است، روزی ۱۷ رکعت نماز می‌خواند و این ۱۷ رکعت نماز برای چیست؟ برای هدایت او. ما در نماز می‌گوییم ما را به راه راست هدایت فرما. این یعنی چه؟ یعنی باید پاک زندگی کنیم و به دیگران به چشم بد نگاه نکنیم، اما برخی می‌گویند، چون ما نگاه می‌کنیم، زن‌ها را باید چنین و چنان. اینکه نمی‌شود! اگر آن نماز تاثیری در چشم و نگاه انسان و زندگی درست او نداشته باشد چه فایده دارد. متاسفانه برخی به عنوان برده و کالا به زن نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند هر کاری که خواستند، می‌توانند با او انجام دهند بعد بگویند، چون این‌طور بود و این‌طور رفتار کرده. پس شما چه؟ تکلیف نفس شما چه می‌شود؟»

در میانه‌های صحبت، برادر بزرگ‌تر که تا الان دست به سینه نشسته، یک دفعه دست‌هایش را باز می‌کند و با بی‌حوصلگی می‌گوید؛ همین دیروز داشتیم با دخترم مهدیس در مترو می‌رفتیم که یکی از همین‌ها دنبال دخترم افتاد با اینکه دستش به دخترم نرسید، ولی خیلی عصبانی شدم. بعد کیسه مویز و نخودچی را جلو می‌آورد و دو بار تعارف می‌کند و منتظر می‌شود برادر کوچک‌تر رشته کلام را به دست بگیرد. «ببین خانم، پسر من نمازخوان است، نه اینکه من به او گفته باشم، تا به حال حتی یک کلمه هم نگفتم نماز بخواند و او خود هر روز نمازش را سر وقت می‌خواند. من اینقدر کیف می‌کنم صحنه نماز خواندن او را می‌بینم، چون برای خودش چارچوبی را تعریف کرده و آن را اجرا می‌کند.

اینجا هم که می‌آید مدام حواسش هست و اگر مثلا فردا لباسی را ۵ تومن گران‌تر بفروشیم ما را سین، جیم می‌کند که چرا دیروز آن رقم بود و امروز این رقم؟ می‌خواهم بگویم هر چیزی که انتخابی باشد فرد با جان و دل آن را انجام می‌دهد و درست اجرا می‌کند؛ این همه بگیر و ببند ندارد که. اصلا مسلمانی یعنی چه؟ یعنی شما بتوانید نفس خود را در برابر کج‌روی کنترل کنید و اگر شما در محیط ایزوله دچار کج‌روی نشوید که دیگر نامش مسلمانی نیست. اتفاقا اگر در برابر همه این‌ها قرار گرفتید و باز مسیر درست را انتخاب کردید، مهم است.

من همیشه مثال می‌زنم این چه روزه‌ای است که فرد با چای خوردن من، دهانش آب بیفتد اگر چای خوردن من را دید و دلش تکان نخورد، آن کار بزرگ انسانی انجام شده است.» و همین جا دوباره برادر بزرگ‌تر دست‌های قلاب‌شده اش را جلو می‌آورد و می‌گوید چرا به جای این کار‌ها مشکل ازدواج جوان‌ها را حل نمی‌کنند. چرا الان باید در هر خانه چند دختر و پسر مجرد باشد؟ چون اقتصاد خراب است و جوان‌ها نمی‌توانند ازدواج کنند. مشکل ما اقتصادی و گرانی است و هیچ مشکل دیگری نداریم. 

اکبر آقا که حدودا ۶۳ سال دارد، یکی از عمده‌فروش‌های قدیمی همین راسته است که البته تک‌فروشی هم دارد. او اتفاقا یک روز پیش از این گفتگو، به اتحادیه پوشاک رفته و در این باره هم، پای صحبت رییس و روسا نشسته است. حرف‌هایی از آن‌ها شنیده که معتقد است؛ اصلا شدنی نیست. «در آنجا به من گفته‌اند؛ اگر خانمی حجاب ندارد نباید او را به مغازه راه دهم، اما مگر می‌شود؟ این کار در شأن من و اخلاق و کردار ما نیست. توقع کار‌هایی را دارند که اصلا شدنی نیست. به ما گفتند؛ مانتو جلوباز نیاور، ما هم نیاوردیم این شدنی است، اما گاهی انتظاراتی از کاسب‌ها دارند که اصلا شدنی نیست در حالی که این موضوع، باید با صداقت و محبت، فرهنگ‌سازی شود. من اوایل انقلاب در انزلی سرباز بودم و با یک سرباز دیگر مامور شده بودیم که تذکر حجاب بدهیم. همکار من می‌رفت با زنان بد صحبت می‌کرد و دعوای‌شان می‌شد، اما من می‌گفتم؛ ببخشید خانم من سرباز هستم اگر شما حجابت را رعایت نکنی، من فردا نمی‌توانم مرخصی بروم، چون با محبت می‌گفتم همه رعایت می‌کردند؛ بنابراین نمی‌شود که با مردم خشن برخورد کرد.»

اغلب زنانه‌فروش‌ها در مراکز خرید، نیاز به فروشنده زن دارند، چراکه مشتری‌ها برای پرو لباس با زنان راحت‌تر است، اما مساله اینجاست که جدای از خریداران، حتی اگر روسری فروشنده زن هم از سرش بیفتد یا عقب برود، باز مساله اماکن و احتمال پلمب برای کسبه پیش می‌آید. همه فروشندگان در این بازار هم مانند اکبر آقا خوشرو و با حوصله نیستند و برخی اصلا سرشان را برای پاسخ دادن بالا نمی‌آورند که حرف بزنند و معتقدند نوشتن روزنامه‌ها از این مشکلات‌شان هیچ دردی را دوا نمی‌کند، چون مسوولان به کار خود ادامه می‌دهند و گوش شنوایی نیست.

اما در مغازه‌های مردانه فروش، تقاضا آنقدری افت نکرده است که نگران شوند. مثلا سورنا از حدود ۵ سال پیش در این مغازه کفش‌های مردانه دارد و می‌گوید که فروش‌شان تکان نخورده و مثل گذشته است. علیرضا که در مغازه لباس مردانه، کت و تی‌شرت و شلوار می‌فروشد؛ معتقد است که این وضعیت کسادی بازار بیشتر ناشی از وضعیت خراب اقتصادی است، چراکه در هر صورت مردم توان خرید ندارند، اما این موضوع را هم رد نمی‌کند که حضور گشت‌ها در نزدیکی مراکز خرید، فروش او را هم تحت تاثیر قرار داده است.

«در چنین شرایطی مردم کمتر به خیابان می‌آیند و اگر هم بیایند حضورشان با استرس است، بنابراین کمتر خرید می‌کنند. البته این اتفاقات در کار من که مردانه فروش هستم به اندازه زنانه‌فروش‌ها تاثیر نداشته است. مشتریان من بیشتر مرد هستند، اما فروش من هم حدودا نصف شده است و کسانی که با خانواده، همسر یا دخترشان برای خرید می‌آمدند نیز تقریبا حذف شده‌اند. در کل اتفاقات چند هفته گذشته روی کسب و کار همکاران من که زنانه‌فروش هستند، بیشتر تاثیر گذاشته است.» می‌گوید همه مدل آدم به مغازشان می‌آیند، اما مجبور است به برخی تذکر دهد و این تذکر هم باعث ناراحتی و خرید نکردن مشتریان می‌شود و در نتیجه باز هم به ضرر آنهاست. مهران هم که مغازه‌اش بیشتر کفش‌های مردانه دارد، می‌گوید؛ این ماجرا‌ها تاثیر کمی در فروش اجناسش داشته است و شاید فقط ۱۰ درصد کم شده باشد.

سالار و سهیل دو برادر دیگری هستند که بیشتر کفش‌های کلاسیک مردانه دارند، در پاسخ به پرسش‌ها، با هم حرف می‌زنند و حرف‌های هم را تکرار و تکمیل می‌کنند. می‌گویند این شرایط در فروش آن‌ها تاثیری نگذاشته و بیشتر فروش در پاساژ‌ها کم شده است. «زمانی که گشت‌ها اینجا هستند، کلا فروش کمتر می‌شود، اما در فروش ما تاثیری ندارد.» وقتی می‌خواهم از مغازه بیرون بیایم برادر کوچک‌تر حرف‌هایش را این‌طور تمام می‌کند: «در کل خانم، من هم با اجبار مخالفم و برایم هیچ فرقی ندارد که یک زن باحجاب باشد یا بی‌حجاب.» می‌پرسم درباره نزدیکان و خواهر و همسر خودت هم این‌طور عمل می‌کنی؟ می‌گوید: «درباره آن‌ها هم این‌طور هستم، باید هر طور که دوست دارند، باشد و نباید اجباری باشد.»

مغازه بعدی یک روسری‌فروشی و فروشنده آن زن جوانی است که می‌گوید؛ فروشش کم نشده و در کل هم نظرش این است که وقتی حکومت در این زمینه اصرار دارد، باید همان کار را انجام داد، خودش هم حوصله دردسر و بگیر و ببند ندارد و البته در آخرین مغازه‌ای که در این محدوده وارد آن می‌شوم هم دو زن در حال گفتگو ایستاده‌اند و در قفسه‌های‌شان هم روسری‌های رنگارنگ دارند. یکی از آن‌ها به شدت از شرایط پیش آمده در هفته‌های گذشته گلایه دارد، می‌گوید: «دقیقا از ساعتی که اینجا می‌ایستند، فروش همه خراب می‌شود. همه ناراضی هستند و یک‌بار رفتیم اعتراض کردیم، اما گفتند؛ وظیفه‌مان است و البته از حق نگذریم، مدتی به داخل مترو رفتند، اما دوباره برگشتند. به‌طور کلی زمانی که مامور‌ها و ون‌ها اینجا هستند، رفت و آمد مردم یک‌سوم می‌شود. جز اثری که بر فروش دارد از نظر روانی هم روی همه تاثیر می‌گذارد.

من اگر بخواهم این روسری را از ترس دیگران، روی سرم بگذارم، ارزش ندارد، چون وقتی رد شدند آن را از سر در می‌آوردم. به نظرم نه آدم‌ها خیلی ولنگ و باز باشند و نه این‌طور که زور بالای سرشان باشد و به آن‌ها بی‌احترامی شود.»

از هفته آخر فروردین ماه و انتشار اطلاعیه پلیس درباره آغاز طرح نور، ون‌ها و ماموران گشت در نزدیک اغلب مراکز خرید مستقر شده‌اند و برخی مشاهدات خبرنگار «اعتماد» از باقی نقاط تهران از جمله بازار سنتی ستارخان یا پاساژ گلدیس، بوستان یا بازار بزرگ تهران نیز هم تقریبا همین گفته را تایید می‌کند که حضور ون‌ها در نزدیکی مراکز خرید، باعث کاهش رفت و آمد مردم از آن منطقه و در نهایت کاهش خرید و کسادی بازار شده است و گویا به همین دلیل در ساعاتی از روز، ون‌ها و گشت‌ها به نقاط دیگری از شهر کوچ می‌کنند. «اعتماد» روز یکشنبه با بیش از ۱۵ نفر از کسبه خیابان ولیعصر، حد فاصل خیابان جمهوری تا چهارراه ولیعصر به گفتگو نشست و نظرات مخالف و موافق را در گزارش آورد، اما طبق گزارشی که بر اساس گفتگو با سه تن از کسبه در فضای مجازی منتشر شده، همه از اجرای این طرح خوشحال و راضی هستند و هیچ کس مخالف آن نیست که در نوع خود، نکته جالب و قابل تاملی است.

از تذکر بالاترین مقام کشوری تا انتقاد یک نماینده مجلس

۳۱ فروردین ماه اطلاعیه شماره سه فرماندهی انتظامی کشور درباره «طرح نور» (عفاف و حجاب) روی خط خبرگزاری‌ها قرار گرفت. در این اطلاعیه آمده بود: «با اجرای طرح نور از روز شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ بیشتر بانوان این مرز و بوم با مجریان قانون و حافظان امنیت در تعامل، همکاری و همراهی بودند.

گزارش‌های میدانی و بررسی‌های دقیق با ابزار هوشمند نشان داده است که وضعیت عفاف و حجاب در سطح کشور نسبت به قبل از اجرای طرح مطلوب‌تر بوده و این شرایط در روز‌ها و هفته‌های آینده روند بهتر و مناسب‌تری خواهد یافت. براین اساس اجرای طرح نور منطبق با خواست و ساخت عمومی جامعه و مسوولان اجرایی کشور و براساس وظایف محوله به پلیس به عنوان مجری قانون در کنار دیگر ماموریت‌های امنیتی و انتظامی تداوم خواهد داشت.

برخی شیطنت‌های رسانه‌ای توسط جریان‌سازی معاندین در اجرای سناریو‌های ساختگی بر عزم و اراده پلیس تاثیری نخواهد داشت. ناگفته پیداست که پلیس عاری از خطا و اشتباه نبوده و با هرگونه رفتار و کنش اشتباه احتمالی ماموران نیز برخورد خواهد شد. فضای فعلی و راهبرد فراجا در شرایط کنونی حفظ نظم و انضباط اجتماعی در قالبی ایجابی و تذکره‌ای است و صرفا با هنجارشکنانی که به حریم و حرمت شهروند ایرانی تعدی می‌کنند برخورد قانونی توام با دقت و حساسیت خواهد کرد.»

البته در همان روز‌های نخست اجرای طرح، مهدی فضائلی، عضو دفتر رهبری از تذکر به برخی مسوولان در مساله حجاب و بعد از حواشی پیش آمده بر سر برخورد‌های گشت ارشاد خبر داد. توییتی که با هجمه‌ها و حملات زیاد به این عضو دفتر رهبری همراه شد و حامیان گشت ارشاد و لایحه عفاف و حجاب همزمان او را در فضای رسانه‌ای و مجازی زیر بار سنگین حملات خود بردند، اما چند روز بعد این تذکر از سوی سردار جعفری، مسوول قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیه‌الله سپاه تایید شد. آن‌طور که در خبرآنلاین آمده، او گفته است: «یک اشتباهی از جانب عوامل اجرایی طرح نور صورت گرفته و از جانب آقای فضائلی گفته می‌شود که حضرت آقا تذکری داده‌اند و این امر طبیعی است، زیرا یا گزارشات به محضر رهبر انقلاب می‌رسد یا ایشان در فضای مجازی رویت می‌کنند.»

محمد صفری، عضو کمیسیون امور داخلی کشور و شورا‌ها هم یکی از افرادی بود که در روز‌های گذشته، نسبت به این برخورد‌ها انتقاد کرد و گفت: «متاسفانه برخورد‌های نسنجیده باعث شده که هزینه‌های بسیار زیادی برای کشور ایجاد شود. وقتی که لایحه حجاب و عفاف وارد مجلس شد، مشاهده کردیم که صرفا نگاه‌شان جرم‌انگاری بود. آیا ما برای موضوع حجاب در مدارس و دانشگاه‌ها و فضا‌های دیگر توانستیم یک الگو و مدل را تعریف کنیم و به دستگاه‌های مختلف بدهیم؟ این کار را نکردیم و امروز هم انتظار داریم به‌رغم همه فشار‌هایی که سر مساله حجاب وجود دارد، بتوانیم با فشار‌های قضایی و انتظامی این کار را پیش ببریم که هیچ وقت جواب نخواهد داد، بلکه عکس موضوع هم متاسفانه نتیجه می‌گیریم.

کما اینکه در سال ۱۴۰۱ هزینه‌های بسیار زیادی را در این رابطه پرداخت کردیم، لذا انتظار داریم مسوولان مربوطه در این رابطه تدبیر کنند. گزارشاتی هم به مجلس شورای اسلامی می‌رسد و انتظار داریم که مسوولان مربوطه به ویژه وزیر محترم کشور نسبت به این مساله حتما از طریق مشورت با کارشناسان اجتماعی و فرهنگی مشاوره‌های بیشتری داشته باشد تا ان‌شاءالله بتوانیم شاهد بازخورد بهتری نسبت به موضوع باشیم.» اگر در سایت‌های داخلی هم چرخی بزنید، از میان معدود کامنت‌هایی که در این باره مشاهده می‌کنید، چندان نگاه مثبتی پیدا نمی‌کنید.

۳۱ فروردین ماه، سایت تابناک که منتسب به محسن رضایی است، پس از انتشار اطلاعیه پلیس، ۴ نظر ناشناس را در پایین خبر خود منتشر کرد و در میان این چهار نظر، فقط یک نظر موافق طرح، وجود دارد که همان نظر موافق طرح هم، ۲۲ واکنش مثبت (آبی) و ۷۸ واکنش منفی (قرمز) دریافت کرده است.

منبع: روزنامه اعتماد

دیگر خبرها

  • اسم جدیدترین سریال مهران مدیری لو رفت
  • اسم جدیدترین سریال مهران مدیری لو رفت + جزئیات
  • برپایی نمایشگاه تذهیب «نقش و نگار» در برج آزادی
  • اسم جدیدترین سریال مهران مدیری لو رفت!
  • روایتی از تاثیرات حضور گشت ارشاد در خیابان‌ها
  • قهوه یا چای؟ همون همیشگی!
  • تام و جری در دنیای واقعی (فیلم)
  • رستوران های هتل چمران شیراز
  • انتقال پیام صوتی به قمر مشتری به شکل موج‌های بصری
  • معمای فرسایش مداری مشتری‌های داغ حل شد